فرهنگ امروز: «عمق وجودت را بکاو، چرا که سرچشمهای از خوبی منتظر جوشیدن است؛ به شرطی که به کاوش ادامه دهی… طوری رفتار نکن که انگار قرار است همیشه زنده باشی. تقدیر بالای سرت است. تا زندهای و تا زمانی که هنوز توانایی داری، انسان خوبی شو.»[1]
(مارکوس اورلیوس)
«خودتان را سنگریزهای تصور کنید که درون رودخانه پرتاب شده است. سنگ بدون هیچ تلاشی در آب فرو میرود. وارسته از همه چیز، در کوتاهترین فاصلهٔ ممکن فرو می افتد. در نهایت به کف رود میرسد، به نقطهٔ آسودگی مطلق…آنجا که خودتان را مانند سنگی احساس کردید که به بستر رود رسیده است،…دیگر با هیچ چیز به این سو و آن سو کشیده نمیشوید.»[2]
(تیک نات هان)
رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی میگفت: «تقسیم کن تا پیروز شوی». پیشتر دربارهٔ انواع ایمانورزی به روایت خود نوشته و «ایمان شورمندانه»، «ایمان معرفتاندیشانه»، «ایمان شکاکانه»، «ایمان از سر طمأنینه» و «ایمان آرزومندانه» را از یکدیگر تفکیک کردهام.[3] همچنین، انواع مواجههٔ با مرگ، «کورمرگی»، «مرگ هراسی»، «مرگاندیشی» و «مرگآگاهی» را برکشیده و برجسته کردهام.[4] چند صباحی است ذهنم معطوف به مقولهٔ «نیایش» و حدود و ثغورِ مواجههٔ با امر متعالی گشته، نیایشی که اعمّ از دعا کردن است و بیرون از قلمروی ادیان ابراهیمی نیز میتوان آنرا سراغ گرفت؛ دربارهٔ آن میخوانم و میاندیشم و تجربهٔ زیستهٔ خود و دیگران را مرور میکنم. چنانکه در مییابم، میتوان شش نوع نیایش را از یکدیگر بازشناخت: «نیایش مخاطبهمحور»، «نیایش عارفانه»، «نیایش معنوی»، «نیایش حکیمانه»، «نیایش آرزومندانه» و «نیایش ناواقع گرایانه».[5]
«نیایش مخاطبه محور»، تخاطبی و دیالوگی است و در آن، فردِ در حال نیایش، با موجودی متشخص، متعالی و انسانوار[6] گفتگو میکند؛ آنچه مارتین بوبر از آن به رابطهٔ «من»-«تو» تعبیر میکند. فرد نیایش کننده، بر این باور است که با موجودی تخاطب میکند که بیرون از ذهن و روان اوست و تعیّنِ انتولوژیک دارد. به تعبیر دیگر، مخاطبه واقعی است و دو طرف دارد؛ گفته میشود و شنیده میشود. اجابت شدنِ پارهای از این نیایشها، از منظر نیایشکننده، پاسخی است که دریافت کرده و مؤیدِ گفت و گویی که میان او و ساحتِ قدسیِ هستی شکل گرفته است. سپهری که میگفت:
«سیاهی بود و ستارهای/ هستی بود و زمزمهای/ لب بود و نیایشی/ “من” بود و “تو” یی»[7] و: «تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن/ و بگو ماهیها حوضشان بیآب است/ باد میرفت به سروقت چنار/ من به سروقت خدا میرفتم»[8]؛ این نوع نیایش را بر میکشید. در متون مقدسِ ادیان ابراهیمی، همچنین در ادعیهای چون «دعای کمیل»، «دعای ابو حمزه ثمالی» و «مناجات شعبانیه»، این نوع نیایش موج میزند.[9]
در «قرآن» چنین مخاطبههایی با خداوند به چشم میخورد. به عنوان مثال، در سورهٔ آل عمران میخوانیم: «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکفِّرْ عَنَّا سَیئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» (آیه 193، سوره آل عمران).[10]
در میان نیایشهای مخاطبهمحور، میتوان «نیایش عاشقانه» و «نیایش غیرعاشقانه» را از یکدیگر تفکیک کرد. در «نیایش عاشقانه»، نفسِ مواجههٔ با امر متعالی محوریت دارد و در آن نیایشکننده، خواسته و حاجتی غیر از این مخاطبه، معاشقه و مغازله ندارد. به بیان مولانا:
«ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ
با طربتر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوبتر
و انتقامِ تو ز جان محبوبتر
نار تو این است، نورت چون بود؟
ماتم این، تا خود که سورت چون بود؟
از حلاوتها که دارد جور تو
وز لطافت، کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ
بوالعجب من عاشِق این هر دو ضدّ»[11]
همچنین، در داستانِ دلکشِ «موسی و شبان» مثنوی مولوی، نیایشهای ساده، بسیط و بیتکلفِ شبان، از
این سنخ نیایشها، یعنی «نیایش عاشقانه» است:
«تو کجایی تا شوم من چاکرت؟
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپش هاات کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقتِ خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بهای من
ای به یادت هی هی و هی های من»[12]
در نیایش مخاطبه محورِ غیر عاشقانه، نیایش کننده، خواسته و نیازی دارد و در پی برآورده شدن آن است؛ خواه در حقّ خود و خانواده و دوستان و آشنایان، خواه در حقّ دیگرِ همنوعان؛ خواه خواستههای این جهانی، خواه حاجات آن جهانی. فردی که آمرزش گناهان خود را طلب میکند یا خواستار قبولی فرزندش در آزمون ورودی دانشگاه است؛ دلمشغولِ نیایش مخاطبه محورِ غیر عاشقانه است.
حافظ که میگفت:
«تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
زبخت خفته ملولم بُوَد که بیداری
بوقت فاتحه صبح یک دعا بکند»
و:
«هرآنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
دلا چنان معاش کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد»
و علی شریعتی که میگفت:
«خدایا: به من تقوای ستیز بیاموز، تا در انبوه مسئولیت، نلغزم، و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
خدایا: بر اراده، دانش، عصیان، بی نیازی، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهاییام بیفزای.
خدایا: مرا یاری ده تا جامعهام را بر سه پایهٔ کتاب، ترازو، و آهن استوار کنم، و دلم را از سه سرچشمهٔ حقیقت، زیبایی و خیر سیراب سازم»[13]
در حال و هوای این نوع نیایش دم میزدند.
«نیایش عرفانی» پس از این در میرسد. در این سنخ نیایش که با همه خداانگاری[14] و خدای وحدت وجودی[15] سازوار و متناسب است، تخاطب و دیالوگ به محاق میرود و سکوت و خاموشی و تماشا و بیرنگی برکشیده میشود و محوریت مییابد؛ که: «مرغ مکان خاموش، این خاموش، آن خاموش، خاموشی گویا شده بود/…نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ، پرده مگر تا شده بود؟»[16] و «ما بی تاب، و نیایش بی رنگ/… ما هسته پنهان تماشاییم/… زخمه کن از آرامش نامیرا، ما را بنواز/ باشد که تهی گردیم، آکنده شویم از والا «نت» ِ خاموشی».[17]
دیونوسیوس، سالک سنتیِ مسیحیِ قرن ششم میلادی میگفت: «آنچه از او گفته شود ناگفتنی میماند؛ آنچه از او شناخته شود ناشناخته میماند»[18]. یوهانوس اریگنا، الهیدانِ ایرلندیِ سدهٔ نهم میلادی که شروحی بر آثار دیونوسیوس نیز نوشته، روایتی از «روش سلبی»[19] و ساحت قدسیِ هستی بدست داده که قوامبخش نیایش عرفانی است:
«دربارهٔ خداوند به واقع هیچ چیز نمیتوان گفت. هیچ تکاسم، فعل، یا حتی هیچ بخشی از سخن نمیتواند او را وصف کند. چرا انتظار داریم نشانههای قابل رؤیت بتوانند ذات نامرئی خداوند را به روشنی بیان کنند؟»[20]
افزون بر این، در آئین بودیسم، «نیروانا»، از جنس انقطاع و خاموشی پدیدهها و سکوت محض است؛ سکوتی که نمیتوان به هیچ نحوی درباره آن عبارتپردازی کرد.[21] میراث عرفانی ایرانی- اسلامی مشحون از این نوع نیایش است. سالک سنتیای چون مولوی که مفهوم «بی رنگ و بی نشان» را بر میکشید و خود را «ساکن روان»، «بیپای پا دوان» و «گویای بیزبان» میانگاشت و آرزو میکرد: «کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پردهها برداشتی» یا مایستر اکهارت، سالک سنتیِ آلمانی که میگفت: «شبیهترین چیز به خداوند سکوت است»؛ همچنین سالکان مدرنی چون سپهری و جان هیک که از «نیایش بیرنگ»، «خدای فوق مقوله»[22] و «عبادت در سکوت»[23] سخن گفتهاند، از این نوع نیایش پرده بر گرفتهاند. به تعبیر دیگر، در این نوع نیایش، کمیتِ زبان لنگ میشود، نیایشکننده فاصله و مفارقتی میان خود و ساحت قدسی نمیبیند، به نحوی که خاموشیِ در کام کشنده و در برگیرنده، بهترین ترجمانِ احوال نیایشکننده میشود.
لودویگ جوان، سالک مدرنِ سدهٔ بیستمی، در رسالهٔ منطقی- فلسفی از امر رازآلودی یاد کرده که به زبان نمیآید و نمیتوان در قالب جملات درست ساختِ معنا دار دربارهٔ ان سخن گفت:
«نفسِ بودن این جهان رازآلود است، نه چگونگیِ واقع شدن اشیاء در آن. براستی چیزهایی هست که نمیتوان آنها را به قالب کلمات درآورد. آنها خود را مینمایانند. آنها همان امر رازآلودند. از آنچه نمیتوان دربارهاش سخن گفت، باید به سکوت گذشت.»[24]
برخی از شارحان ویتگنشتاین، قرائت عرفانی از «سکوتِ» فقرهٔ آخر تراکتاتوس بدست دادهاند؛ سکوتی که با رازآمیزیِ هستی و «نیایش عرفانی» عجین میگردد و در میرسد.[25]
«نیایش معنوی»، پس از «نیایشِ مخاطبه محور» و «نیایش عرفانی» در میرسد. این نوع نیایش، مراقبه محور است و در آن نیایش کننده از پیش خود راه میافتد و پس از خودکاوی، خودپالایی، زیر و زبر شدن و در نوردیدنِ قلعهٔ هزارتوی روان، مجدداً به پیش خود میرسد؛ نیایشی که با «توجهآگاهی»[26]، مراقبه، تماشاگری، سکوت، رصد کردنِ بدن و مزه مزه کردنِ لحظات و «چشیدنِ طعم وقت»[27] در میرسد.
هر چند فرد نیایش کننده میتواند به نحوی از انحاء قائل به ساحت قدسیِ هستی باشد؛ در عین حال، چون این نوع نیایش معطوف به «خود» و «خویشتن» است؛ سالکان مدرنِ ندانمانگاری نظیر یالوم نیز از آن بیبهره نیستند. این روان درمانگر و قصهگوی مشهور، در زندگی نامهٔ خودنوشت خویش، از سفر به هند و شرکت در دورهٔ مراقبهٔ ویپاسانا در این سرزمین پرده بر گرفته است. میتوان، آنچه یالوم تجربه کرده را مصداقی از نیایشِ معنوی بحساب آورد:
«پس از چند روز درسهای بی وقفهٔ گونکا، به بینشی ناگهانی رسیدم … شروع به ((روییدن)) کردم. حس کردم انگار ظرفی از عسل روی سرم میریزد و به آرامی پایین میآید تا تمامی تنم را در برگیرد. حس دلپذیری بود، انگار بدنم پچ پچ میکرد یا مرتعش میشد…نه نگرانیای در کار بود، نه اضطرابی و نه هیچ حسی از خویشتن یا جدایی، تنها پچپچی آسمانی و گرمایی که تن را میرویید و پایین میآمد.»[28]
ذهن شلوغ[29] و پر سر و صدایی که مشحون از قیل و قال است و میمونوار از این شاخه به آن شاخه میپرد؛ آمادگیِ نیایش معنوی را ندارد. این نوع نیایش، با خودآگاهی و مزه مزه کردنِ اینجا و اکنون و لمس کردن لحظات و چشیدنِ «وزنِ بودن» و نصیب بردنِ «غفلت پاک» و پای نهادنِ در «حریم علفهای قربت» عجین میگردد.[30]
نیایش معنوی با سپاسگزاریِ[31] از خود، طبیعت و هستی که در عداد «هیجانات مثبت»[32] است، در میرسد و با «شفقت بر خود»[33] عجین میگردد؛ قدردانیای که تا عمق جان و روان نفوذ میکند، صلحِ با خود و آرامشی ژرف را برای نیایش کننده به ارمغان میآورد. میتوان نیایش معنوی را در فعالیتهای روزمره[34] نظیر ظرف شستن و راه رفتن و دراز کشیدن نیز سراغ گرفت و تجربه کرد. به تعبیر تیک نات هان:
«هنگام شستن ظرف، فقط باید ظرف شست. یعنی حین ظرف شستن، شخص باید کاملاً از این حقیقت آگاه باشد که او در حال ظرف شستن است… این حقیقت که من اینجا ایستادهام و این کاسهها را میشویم، واقعیتی شگفت انگیز است. کاملاً خودم هستم، تنفسم را دنبال میکنم، از حضور خودم و افکار و اعمالم آگاه ام. امکان ندارد با حواس پرت، مانند بطریِ رها شده بر امواج، این طرف و آن طرف پرت شوم… هنگام راه رفتن، سالک باید هشیار باشد که در حال راه رفتن است. هنگام نشستن، سالک باید هشیار باشد که نشسته است. هنگام دراز کشیدن، سالک باید هشیار باشد که دراز کشیده است».[35]
در یکی از سخنان خود، انواع روزه داری را از یکدیگر تفکیک کردهام: «روزهٔ بدن»، «روزهٔ زبان» و «روزهٔ روان».[36] از روزهٔ بدن که متضمنِ امساک در خوردن و آشامیدن است که در گذریم، به روزهٔ زبان میرسیم که با خویشتن داری و توجه و تفطن در بکار بستن زبان و پرهیز از دروغ گفتن و بهتان بستن و آزار و اذیت خلایق عجین میگردد. پس از آن، روزهٔ روان سر بر میآورد. روزهٔ روان با «اطفای تموجات ذهنی»[37] و خاموشی ذهن و روان و به محاق رفتنِ قیل و قالها و پاشانی ها و پریشانیها در میرسد. روزهٔ روان، مصداقی از نیایش معنوی است و طمأنینهٔ روح نوازی را به سمتِ نیایشکننده میکوچاند.
«نیایش حکیمانه» پس از این در میرسد. در این نوع نیایش که با خدای فلسفی و دئیستیک در تناسب و تلائم است؛ نیایش کننده، درک و تلقیِ منقّح و تحدید شدهای از علم و قدرت خداوند دارد و به دیدهٔ عنایت در قوانین صلب و سخت و تخطی ناپذیر هستی مینگرد؛ بی سبب نام او را بر زبان نمیآورد و خداوند را در عرض عللِ طبیعی نمینشاند و قصهٔ اسباب و علل و نحوهٔ جاری و ساری شدنشان در این عالم را جدی میگیرد.[38] سالکان سنتی و مدرنی که اینگونه نیایش میکنند، خواسته و نیایش خود را در هستی روانه میکنند و عنایت دارند که رابطهٔ علّی و ضروری میان نیایش کردن و تحققِ آن وجود ندارد. نیایشکننده، گویی از پی سالک مدرنی چون ویتگنشتاین، «بدون ترس و امید»، سرشار از «حکمت سرد»[39] می زید و به ورای دو گانهٔ «امیدواری/ ناامیدی»[40] پای نهاده و «فارغ از امید»[41] نیایش میکند، «تنهایی مخملین» را مزه مزه میکند و تماشاگرانه، احوال اگزیستانسیلِ خود را سامان میبخشد. این تلقیِ از نیایش، با نگرش و سبک زندگیِ رواقی، تناسبِ تامّ دارد.[42]
نیایشگر رواقی، واقع بین است و به تقدیرگرایی[43]، باور دارد و در پی تغییر اموری که در حوزهٔ قدرت و اختیار او نیست، بر نمیآید. از اینرو، در انتظار معجزه و خرق عادت و نقض قوانین نیست؛ بلکه نیایش خود را در هستی روانه میکند و فارغ از امید چنین میانگارد که ممکن است قِران میمونی رخ دهد و خواسته او محقق گردد. در عین حال، کاملاً متصور است که خلاف آن رخ دهد و خواستهاش محقق نشود. گویی، در نیایش حکیمانه، نیایشگر در بندِ نیایش خود نیست و از پی حافظ با خود میگوید:
«حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش که نشنید یا شنید»
به تعبیر دیگر، نیایشگر رواقی که فارغ از امید می زید، از دوگانهٔ «شکر و شکایت»[44] در میگذرد، دست ردّ به سینهٔ غم می زند، از شاکی و شاکر بودن عبور میکند و طمأنینه را در آغوش میکشد:
«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟
چو بر صحیفهٔ هستی رقم نخواهد ماند»
همچنین، فریتس پرلز، روانکاو و روان درمانگرِ آمریکایی سدهٔ بیستم و مبدع روش «گشتالت درمانی»، نیایشی دارد موسوم به «نیایش گشتالت»:
«من از پی کار خود و تو از پی کار خودت
به این جهان نیامده ام تا با خواستههای تو زندگی کنم،
تو هم نیامده ای تا به دلخواه من زندگی کنی.
تو تویی و من من،
اگر تصادفاً همدیگر را یافتیم زهی سعادت
و اگر نه چاره نیست.»[45]
بصیرت ژرفی در «نیایش گشتالت» موج میزند. محدودیتهای خود و دیگران را به رأی العین دیدن و پذیرفتن و تن دادن به این مهم که به رغم میل من و تو، امور متعددی در عالم، خلاف نیت، قصد و آرزوی ما رخ میدهد. نیایش گشتالت که متضمنِ برکشیدن و برجسته کردنِ محدودیتهای گریزناپذیرِ انسانی است، با زیستن رواقی سازوار است و مصداقی است از «نیایش حکیمانه».
در ادامه، به «نیایش آرزومندانه» میرسیم. این نوع نیایش، هنگامی رخ میدهد که نیایشکننده، ندانم انگار و یا خداناباورست و معتقد است چیزی تحت عنوان ساحت قدسیِ هستی وجود ندارد یا دربارهٔ آن، حکمِ به تعلیق حکم میکند. در عین حال، در وضعیتِ وجودیای واقع شده که برای ترجمانش لب به نیایش میگشاید؛ تو گویی که نیایش کننده دوست میدارد کسی باشد و سخنانش را بشنود و مجال نجوا کردنِ با او را داشته باشد. به تعبیر دیگر، حسّ نوستالژیک و تجربهٔ زیستهٔ پیشین، فرد را بر میانگیزد تا اینگونه نیایش و «نظربازی» کند و از پی سالک سنتیای چون حافظ، دلتنگِ شاهدهای عهد شباب فکری و سلوکیِ خود گردد و تجربه زیستهٔ پسِ پشت را فرا یاد آورد و زمزمه کند:
«از سرِ مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود»
در واقع، هر چند نیایشکننده بر این باور است که ساحت قدسیِ مستقلّ از ذهن او وجود ندارد؛ در عین حال، نیایش کردن، حالِ او را بهبود میبخشد و آثار و نتایج روانیِ نیکویی را برایش رقم می زند. نجواهای قدیس مانوئل در داستانِ دلکش و عافیت سوزِ «قدیس مانوئل نیکوکار شهید»، به قلم ِ میگل
اونامونو را میتوان مصداقی از نیایش آرزومندانه به حساب آورد.[46]
مثال زیر را در نظر بگیرید. فردی در دریایی طوفانی در حال غرق شدن است. هر چند تا جایی که چشمش کار میکند، جنبندهای را نمیبیند و افق تیره و تاریک و مه آلود است و در چنبرهٔ گردابی هایل گرفتار گشته، اما به امید اینکه شاید کسی سخن او را بشنود؛ تیری در تاریکی میاندازد، فریاد میزند و تقاضای کمک میکند.[47]
احوال نیایشگری که نیایش آرزومندانه میکند؛ کم و بیش اینگونه است. هر چند به ساحت قدسیِ هستی باور ندارد و هیچ قرائتی از امر متعالی را موجه و معرفت بخش نمیانگارد؛ در عین حال، برخی از اوقات، در موقعیت و نحوهای از بودن[48] واقع میشود که دهان به نیایش میگشاید و آرزو میکند کاش نجواهایش در هستی طنین انداز گردد و شنیده شود.[49]
«نیایش ناواقع گرایانه»، شقّ ششم و آخر از انواع نیایش به روایت نگارنده است. نیایشهای پنجگانهٔ فوق، مفروض مشترکی دارد: جهانی مستقل از ذهن و روان و زبانِ نیایشکننده وجود دارد، به نحوی که در نیایشِ مخاطبهمحور، نیایشکننده با «او» تخاطب میکند؛ در نیایش عرفانی، نیایش کننده غرق تماشای «آن وسعت بیواژه» میگردد؛ در نیایش حکیمانه، خواستهٔ نیایش کننده به سمت هستیِ صلب و سخت روانه میگردد؛ در نیایش آرزومندانه، نیایش کننده تمنای ساحت قدسیِ مستقل از خود را میکند. همچنین، در نیایش معنوی، نیایش کننده، عنایتی به جهان پیرامون و مستقلّ از خود ندارد.
در نیایش ناواقع گرایانه، که موضع مختار فیلسوفان دینِ ناواقع گرایی چون دی. زی. فیلیپس و دان کیوپیت است؛[50] «واقع گرایی دینی»[51] بر رابطهٔ نامنقحِ میان زبان و جهان بنا شده است؛ که گویی زبان، کاشفیت از عالم مستقلِ از هویات زبانی[52] دارد. به تعبیر دیگر، این فیلسوفان، مبتنی بر روایت خود از آراء ویتگنشتاین متأخر، معتقدند تا کنون «گرامرِ» واژهٔ «واقعیت» بد فهمیده شده[53] و جهانی مستقل از زبان، مفروض گرفته شده است.[54] از اینرو، نیایشِ متناظر با این تلقیِ از امر دینی را میتوان بدیل شقوقِ نیایشهای یاد شده انگاشت.
به نزد ایشان، در حوزهٔ دینداری؛ دینداران وارد یک «بازی- زبانی» میشوند که قوامش به قوام و حضورِ کاربران زبان است و نمیتوان تعین و تقرری مستقل از جامعهٔ کاربران زبان، برای امر دینی متصور شد. مطابق با این روایت، فارغ از اینکه خود نیایش کننده چه تلقیای از رابطهٔ خود با امر متعالی و ساحت قدسیِ هستی دارد؛ روایت فلسفی و الاهیاتیِ موجه در این میان عبارتست از واکاوی قلعهٔ هزار توی زبان و صید کردنِ کژتابیهای زبانی و خطاهای گرامری[55] و از آنها عبور کردن و رابطهٔ میان نیایش کننده و نیایش را به نحوی دیگر صورتبندی کردن؛ که «از سرچشمههای اصلی عدم فهم ما این است که از کاربرد واژههایمان دید فراگیر نداریم.»[56]
مطابق با این تلقی، اشتغال به عملِ نیایش، به صورت فردی و یا جمعی، عبارتست از بکار بستن واژگان، عبارات و تبعیت کردن از اعمال و مناسکی که دیگرِ نیایشکنندگان انجام میدهند. چنین نیایشی بر خلاف نیایشهای پیشین، اساساً بنا نیست معطوف به «عالم واقع» باشد و کاشفیتی از جهان پیرامون داشته باشد؛ که به لحاظ دلالت شناختی، تعبیر «واقعیت دینی»، توسط کاربران زبان بد فهمیده شده و بکار رفته است. در مقابل، آنچه در این میان رهگشاست و محوریت دارد، عبارتست از درگیر عملِ نیایش شدن و در کارکرد و آثار و نتایج مترتّب بر آن، به دیدهٔ عنایت نگریستن.
ناگفته نگذارم که از شش نوع نیایش یادشده که در گذریم، پای به وادی بینیایشی مینهیم. در واقع، همانطور که بیایمانی پس از انحاء ایمان ورزی به روایت نگارنده در میرسد، بینیایشی هم پس از انواع نیایش در میرسد.[57] افرادی که به معانی یاد شده، قائل به نیایش نیستند و یا نیازی بدان احساس نمیکنند، بیرون از وادیِ نیایش قرار میگیرند.
سخن پایانی
چنانکه در مییابم، «نیایش» مدلولی فراختر از «دعا» دارد و لزوماً بارمعنایی دینی[58] ندارد. از اینرو، در میان نیایشهای شش گانهٔ فوق، «نیایش معنوی» و «نیایش حکیمانه»، میتوانند بیرون از قلمروی ادیان ابراهیمی محقق شوند. همچنین، «نیایش آرزومندانه» و «نیایش غیر واقع گرایانه»، بیرون از بافت و سیاقِ دینی رخ میدهند. افزون بر این، «نیایش مخاطبهمحور» و «نیایش عرفانی» با سلوک عمودی در تناسباند؛ در حالیکه «نیایش معنوی»، «نیایش حکیمانه»، «نیایش آرزومندانه» و «نیایش ناواقع گرایانه» با سلوک افقی در میرسند و عجین میگردند.[59]
انسان معجون غریبی است؛ احوال متغیری را در طول زندگی تجربه میکند، زیر و زبر میشود و قبض و بسطها و تلاطمهای وجودی را از سر میگذراند. به قول مولانا:
«زین دوهزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم»
و:
«چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از این سوی کشندم گه از آن سوی کشندم
نفسی رهزن و غولم، نفسی تند و ملولم
نفسی زین دو برونم که بر آن بام بلندم»
از اینرو، کاملاً متصور است که یک نیایشکننده، در طول زندگیِ خویش، در احوالی لب به نیایش مخاطبه محور بگشاید؛ در احوالی دیگر، نیایش عرفانی، نیایش معنوی، نیایش حکیمانه و نیایش آرزومندانه پیشه کند. همچنان که میتوان حدس زد برخی از نیایشکنندگان در طول زندگی خویش، فقط یک نوع نیایش را تجربه کنند. پس، گریز و گزیری از اذعان کردن و به رسمیت شناختنِ کثرت غیر قابل به تحویل به وحدت در زیست-جهان و احوالِ نیایش کنندگان نیست.
پیشتر، در یکی از نوشتههای خود کوشیدم با تفکیکِ میان «تشرع» و «تدین»، انواع دینداری را بسط دهم و افزون بر دینداری متعارف، «دینداری معرفت اندیش» و «دینداری تجربت اندیش»؛ از انحاء زیست دینیِ متکثرِ نامتعارف پرده بر گیرم؛ دینداری هایی که هر چند متشرعانه نیستند، اما به روایت حاملان و قائلانش، سبکهایی از دینداری بحساب میآیند.[60]
انحاء نیایش به روایت نگارنده پس از آن در میرسد و سر بر میآورد. اگر مراد از تمایز بخشی میان «تشرع» و «تدین»، بسط ظرفیتهای دینداری بود؛ تفکیک میان انواع نیایش، از این مهم پرده بر میگیرد که زیستن معنوی در روزگار راززدایی شدهٔ کنونی، فراختر و فربهتر از زیست دینی است و میتوان نیایش معنوی، نیایش حکیمانه و نیایش آرزومندانه را در میان ندانمانگاران و خداناباوران نیز سراغ گرفت. همانطور که میتوان تصورات مختلف از امر متعالی را برجسته کرد و «خدای ادیان» را از «خدای فلسفی»، «همهخداانگاری» و «خدای وحدت وجودی» تفکیک نمود[61]؛ میتوان انواع ایمان ورزی و انحاء نیایش را از یکدیگر بازشناخت و از پی آن، درکی پیچیدهتر از تنوع و تکثرِ تجاربِ زیستهٔ انسانهای پیرامونی بدست داد.
امیدوارم، بحث از انواع نیایش، روایت نگارنده از حدود و ثغور سلوک مدرن در روزگار کنونی را روشنتر کند و به مهربانی در کنار مقولات و مفاهیمی چون «سالک سنتی/ سالک مدرن»، «سلوک افقی/ سلوک عمودی»، «تنهایی مخلمین»، «طنز الاهیاتی»، «متافیزیک نحیف»، «الیناسیون دینی»، «ایمان از سر طمأنینه»، «ایمان شکاکانه»، «کورمرگی»…. بنشیند.
ارجاعات:
[1] نقل از: رایان هالیدی، روزنگار رواقی گری: 366 مکاشفه در باب خرد، استقامت، و هنر زیستن، ترجمهٔ علیرضا خزاعی، تهران، ملیکان، 1400، صفحات 343 و 389.
[2] تیک نات هان، معجزه توجه آگاهی، ترجمهٔ مرتضی کشمیری و پیوند جلالی، تهران، کرگدن، 1400، چاپ دوم، صفحات 44-43.
[3] نگاه کنید به: سروش دباغ، «مجتهد شبستری و ایمان شورمندانه»، سکوت و معنا: جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، 1387، ویراست دوم. 176-161. همو، «ایمان شورمندانه- ایمان آرزومندانه»، در امر اخلاقی، امر متعالی: جستارهای فلسفی، تهران، کتاب پارسه، 1392، چاپ دوم، صفحات 152-141. همو، «پاکی آواز آبها»، در فلسفهٔ لاجوردی سپهری، تهران، صراط، 1394. همچنین، نگاه کنید به سخنرانیِ دو قسمتیِ «جدال شک و ایمان» در لینک زیر:
[4] نگاه کنید به: سروش دباغ، «مرگ در ذهن اقاقی جاریست»، مندرج در: آبی دریای بیکران: طرحواره ای از عرفان مدرن، تورنتو، نشر سهروردی، 1398.
[5] چندی پیش، تاملات خود دربارهٔ انواع نیایش را طی دو جلسه، در «بنیاد سهروردیِ» تورنتو با دوستان و مخاطبان در میان نهادم. از ملاحظات و نکته سنجیهای حاضران، در نگارش این مقاله بهره بردم. از ایشان ممنونم.
[6] anthropomorphic
[7] سهراب سپهری، هشت کتاب، دفتر «آوار آفتاب»، شعر «محراب».
[8] همان، دفتر «حجم سبز»، شعر «پیغام ماهیها».
[9] در میان نواندیشان دینی معاصر، دو اثر «نیایش»، نوشته علی شریعتی و «حدیث بندگی و دلبردگی»، نوشته عبدالکریم سروش را میتوان مصادیقی از «نیایش مخاطبه محور» بحساب آورد. اثرِ در آستانهٔ انتشار «دفتر نیایشِ»، متضمنِ تاملاتِ تکمیلیِ عبدالکریم سروش دربارهٔ نیایشِ مخاطبه محور است.
[10] ترجمهٔ آیه چنین است:
«پروردگارا! ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا میخواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمره نیکان بمیران».
[11] جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به تصحیح محمد علی موحد، تهران، هرمس، 1396، دفتر اول، صفحه 102.
[12] همان، دفتر دوم، صفحهٔ 364.
[13] علی شریعتی، نیایش، تهران، نشر الهام، 1388، چاپ شانزدهم، صفحات 113-112.
[14] pantheism
[15] panentheistic god
[16] هشت کتاب، دفتر «شرق اندوه، شعر bodhi
[17] همان، شعر «نیایش».
[18] کارمن آسویدو بوچر، ابرهای ندانستن، ترجمهٔ صبا ثابتی، تهران، ققنوس، 1400، صفحه 20.
[19] via negativa
[20] همان، صفحهٔ 20.
[21] برای بسط این مطلب، نگاه کنید به:
آمیزش افقها: منتخباتی از آثار داریوش شایگان، گزینش و تدوین: محمد منصور هاشمی، تهران، فرزان روز، 1389، چاپ اول، فصلِ «اشاراتی درباره ادیان و مکتبهای فلسفی هند».
[22] transcategorial reality
[23] worship of silence
[24] لودویگ ویتگنشتاین، رساله منطقی-فلسفی، ترجمه و شرح سروش دباغ، تهران، هرمس، 1393، صفحات 129-127.
[25] برای آشنایی با قرائت عرفانی از نوشتههای ویتگنشتاین، به عنوان نمونه، نگاه کنید به: سیرل بارت، «خدا در فلسفهٔ ویتگنشتاین متقدم»، ترجمه هدایت علوی تبار، فصلنامهٔ ارغنون، شماره 7 و 8، صفحات 385-357. همچنین، قرائتهای مختلف از «سکوتِ» فقره آخر «تراکتاتوس»، در اثر ذیل به بحث گذاشته شده:
سروش دباغ، «سکوت در تراکتاتوس»، سکوت و معنا: جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، 1387، ویراست دوم، صفحات 46-23.
[26] mindfulness
[27] تعبیر «طعم وقت» را از ابوسعید ابوالخیر وام کردهام: «گفت: ای شیخ! این که این ساعت میخوری چه طعم دارد و آن سرِ خار و گز- که در بیابان هفت سال خوردی- چه طعم داشت؟ و کدام خوشتر است؟. بوسعید گفت: «هر دو طعم وقت دارد. یعنی اگر وقت را صفت بسط باشد آن سَرِ گز و خار خوشتر از این بُوَد و اگر حالت را صورتِ قبض باشد… این شِکر ناخوشتر از آن خار بُود». نقل از:
چشیدن طعم وقت از میراث عرفانی ابو سعید ابوالخیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، سخن، 1385، صفحهٔ 61.
[28] آروین یالوم، شدم آنکه هستم: خاطرات یک روانپزشک، ترجمه، مهرنوش شهریاری، تهران، نشر قطره، 1397، صفحه 291.
[29] noisy mind. این تعبیر را از اکهارت تُله، سالک مدرنِ کانادایی و اثر خواندنیِ نیروی حال اش وام کردهام.
[30] پیشتر در جستار ” «ذهن آگاهی» در هشت کتاب سپهری»”، با استشهاد به اشعار گوناگون دفاتر «هشت کتاب»، ریزش مؤلفههای «توجه آگاهی» در نگرش و سلوک معنوی سپهری را برکشیدم و تبیین کردم؛ هر چند سهراب از این مفهوم در اشعار خود استفاده نکرده است. بر همین سیاق، میتوان «نیایش معنوی» را در سلوک سپهری جستجو کرد و سراغ گرفت. مشخصاتِ مقالهٔ فوق از این قرار است:
سروش دباغ، نبض خیس صبح: سالک مدرن شرقی، تورنتو، نشر سهروردی، 1398، فصل 12.
[31] gratitude
[32] positive emotions
تعبیر «هیجانات مثبت» را از مارتین سلیگمن، روانشناسِ امریکایی معاصر وام کردهام. از منظر او، «هیجانات مثبت»، یکی از مقوماتِ «خرسندی» و سلامت روان است. برای آشنایی با این مفهوم، به عنوان نمونه، نگاه کنید به:
Martin Seligman (2012) Flourish: A Visionary New Understanding of Happiness and Well-being, U
[33] self-compassion
[34] جان کبت زین در ویدئوی زیر دربارهٔ نسبت میان «توجه آگاهی» و فعالیتهای روزمره، توضیحات نیکویی داده است:
– (2017) “mindfulness in everyday life”, Jon Kabat Zinn with Oprah Winfrey: https://www.youtube.com/watch?v=D5r2sBQM31k&feature=share
[35] معجزهٔ توجه آگاهی، ترجمه مرتضی کشمیری و پیوند جلالی، صفحات 15 و 18.
[36] نگاه کنید به سخنرانیِ «در هوای حافظ و رمضان»، جلسهٔ اول در لینک زیر:
[37] تعبیر را از اثر خواندنیِ ادیان و مکتبهای فلسفیِ هند، نوشتهٔ داریوش شاگان وام گرفتهام.
[38] در جستارهای ذیل که به بهانه شیوع ویروس کرونا منتشر شده، با وام کردن الاهیات سینوی- مشایی، به مسئله شرّ پرداخته، آنرا به روایت خویش صورتبندی کردهام؛ الاهیاتی که با نیایش حکیمانه سازوار است.
نگاه کنید به: «الهیات سینوی، طنز الاهیاتی و معضل شرّ»، «طنز الهیاتی و اعتراض الاهیاتی» و «میشود به سراغ ” خدا” رفت»، در رد آبی روایت، تورنتو، نشر سهروردی، 1399، جلد اول و جلد دوم.
[39] cold wisdom. تعبیر را از ویتگنشتاین و اثر فرهنگ و ارزش او وام کردهام.
[40] Hopeful/ hopeless
[41] در ابتدا، میخواستم از ترکیب «بی امیدی» استفاده کنم و آنرا ورای دو گانهٔ «امیدواری/ ناامیدی» بینگارم. اما، با عنایت به بار معنایی منفی پیشوند «بی» در ترکیباتی چون بی صبری، بیقراری، بیملاحظه، بیتربیت…. آنرا فرو نهادم و «فارغ از امید» را برکشیدم و اختیار کردم.
[42] برای آشنایی با زیست-جهانِ رواقی و آراء رواقیون، به عنوان نمونه، نگاه کنید به دو اثر خواندنی ذیل:
ویلیام آروین، فلسفهای برای زندگی: رواقی زیستن در روزگار کنونی، ترجمهٔ محمود مقدسی، تهران، نشر گمان، 1397. چاپ هشتم.
جوناس سالزبرگ، رواقی گری؛ فلسفهٔ زیستنِ خردمندانه، ترجمه سینا بحرایی، تهران، نهرگان خرد، 1399، چاپ دوم.
[43] fatalism
[44] حافظ شیرازی، دردیوان خود، از شکر توام با شکایت هم سخن گفته و پرده برگرفته است. چنانکه در مییابم، این سالک سنتی، نظیر کثیری از سالکان سنتی و سالکان مدرن؛ احوال متغیر و گوناگونی را تجربه میکرده است. نفسی «زان یار دلنوازِ» خود، «شکری با شکایت» میکند و نفسی دیگر میگوید: «چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است». دومی تناسب زیادی با نحوهٔ زیست رواقی دارد.
[45] دوان شولتس، روانشناسی کمال: الگوهای شخصیت سالم، ترجمه گیتی خوشدل، تهران، نشر پبیکان، 1393، چاپ بیستم، صفحه 175.
[46] میگل اونامونو، هابیل و چند داستان دیگر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر ناهید، 1385، چاپ پنجم، صفحات 275-223.
[47] مثال را از فیلسوف معاصر، آنتونی کنی و اثر ذیل برگرفتهام. از یاسر میردامادیِ عزیز، بابت معرفی کتابِ کنی سپاسگزارم.
Anthony Kenny (1994) The God of the Philosophers (Oxford: Oxford University Press).
پیشتر، یاسر میردامادی، از نواندیشان دینی معاصر، تحت عنوان «آیا خداناباوران میتوانند به درگاه خدا دعا کنند؟» در «حلقهٔ دیدگاه نو» سخنرانی کرد. تلاشِ فکری او برای موجه انگاشتنِ امکان نیایش کردنِ یک خداناباور، با آنچه در این مقاله از آن تحت عنوان «نیایش آرزومندانه» یاد کردهام، در تناسب است. فایل سخنرانیِ این جلسه در لینک زیر موجود است:
[48] mode of being
[49] یکی از دوستان قدیمی، چند سال پیش برایم نقل میکرد به رغم اینکه سالهاست در حال و هوای ندانم انگاری دم می زند و مناسک دینی را فرو نهاده؛ چند صباحی در حال و هوایی واقع شده بود که نمازهای روزمرهٔ خود را مرتب میخواند؛ بدون اینکه باورهای دینیِ پیشین خود را بدست آورده باشد. اکنون که این سطور را مینویسم، تصور میکنم، آنچه او انجام میداده، مصداقی از «نیایش آرزومندانه» بوده است.
افزون بر این، در کار و بار روان درمانی خود، در میان برخی از درمانجویان، احوالی قریب به حال و هوای آن دوست را بارها دیدهام؛ حال و هوایی که میتوان آنرا تمنای نیایش کردن و «نیایش آرزومندانه» نامید.
[50] برای آشنایی با «ناواقع گرایی دینی» در زبان فارسی، به عنوان نمونه نگاه کنید به:
دان کیوپیت، دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، طرح نو، 1376.
ویژه نامهٔ «بحران ایمان»، ماهنامه کیان، بهار 1379.
دی. زی فیلیپس، «دین در آینه ویتگنشتاین»، ترجمه مصطفی ملکیان، فصلنامهٔ هفت آسمان، شماره 18.
[51] religious realism
[52] linguistic entities
[53] برای آشنایی با مفهوم «گرامر» و لوازم فلسفیِ آن در ویتگنشتاین متأخر، به عنوان نمونه، نگاه کنید به:
Michael Luntley (2003) Wittgenstein an Judgment (Blackwell: UK).
[54] به عنوان یک ویتگنشتاین پژوه، با روایت و قرائتِ کیوپیت از آراء ویتگنشتاین متأخر همداستان نیستم.
[55] grammatical mistakes
[56] لودویگ ویتگنشتاین، تحقیقات فلسفی، ترجمهٔ مالک حسینی، تهران، هرمس و کرگدن، 1399، صفحه 74.
[57] همانطور که در ابتدای این جستار آمد؛ در آثار مکتوب و شفاهی خود تا کنون از پنج نوع ایمان ورزی سراغ گرفتهام. تاملات دو ماههٔ اخیر، شقّ ششمی از ایمان ورزی را به من نمایانده: «ایمان ناواقع گرایانه». در واقع، بر سیاق «نیایش ناواقع گرایانه»، میتوان از «ایمان ناواقع گرایانه» نیز سراغ گرفت و سخن راند. بر این اساس، میتوان شش نوع ایمان ورزی را از یکدیگر بازشناخت: «ایمان شورمندانه»، «ایمان معرفت اندیشانه»، «ایمان از سر طمأنینه»، «ایمان شکاکانه»، «ایمان آرزومندانه» و «ایمان ناواقع گرایانه».
[58] religious connotation
[59] پیشتر در دین آنلاین ربط و نسبت میان «سلوک افقی» و «سلوک عمودی» به روایت خویش را در مقالهٔ «در هوای لودویگ و سهراب» بسط دادهام. نگاه کنید به:
[60] برای بسط این مطلب، نگاه کنید به مقالهٔ «آیتی بهتر از این میخواهید؟» و مصاحبهٔ «شیوهها و سبکها در آیندهٔ دینداری» در اثر ذیل:
سروش دباغ، رد آبی روایت، تورنتو، نشر سهروردی، 1399، جلد اول، صفحات 76-69؛ جلد دوم، صفحات 124-111.
[61] برای آشنایی با روایت نگارنده از تلقیهای گوناگون از امر متعالی و ربط و نسبت میان «خدای تئیستیک»، «خدای دئیستیک»، «خدای پانتئیستیک» و «خدای پاننتئیستیک»، نگاه کنید به مقالهٔ «سالک مدرن و مواجههٔ با امر متعالی»، در اثر آبی دریای بیکران.
منبع:دین آنلاین
نظر شما